برای همه ما پیش آمده، تصمیمی گرفته ایم که فکر می کردیم منطقی است، ولی بعد از چند دقیقه یا چند روز یا چند سال از خود پرسیده ایم، چه شد چنین تصمیم غلط و بی خردانه ای را گرفتم. آیا اینگونه اتفاق ها بدان معناست که ما واقعاً انسانی بی خرد و اشتباه کار هستیم؟ جواب این است که در واقع انسان بر اساس مکانیزم مغز خود، معمولاً عجولانه و بر اساس تعدادی از میانبرهای ذهنی تصمیم می گیرد. در نتیجه احتمال گرفتن تصمیمات غیر منطقی و غلط زیاد است.
از حدود ۵۰/۰۰۰ هزار سال پیش، مکانیزم مغز بشر تقریباً به تحول امروزی خود رسید. در آن زمان بشر هنوز غارنشین بود و غذای خود را از طریق شکار بدست می آورد. بدیهی است که زندگی انسان های اولیه در طبیعت و بدون ابزار مناسب دفاعی، بسیار خطرناک بود. به همین دلیل برای حفظ بقا، مجبور بودند، به سرعت و بدون بررسی دقیق جوانب تصمیم های شتابزده و سریع بگیرند و از میانبرهای ذهنی استفاده کنند. تصمیم هایی که به دلیل فرصت و دقت کم، می توانست غلط باشد. مثل تصمیم گیری فوری یک شکارچی در زمان شکار یک حیوان درنده، در حالی که به دلیل گرسنگی یا آسیب بدنی امکان پیروز شدن به آن حیوان وجود نداشت. به مرور مغز انسان عادت کرد که بر پیش فرض ها و میانبرهای ذهنی خود تکیه کند. پیش فرض هایی که با تغییر شرایط ممکن است غلط و نابخردانه باشد، چون پیش فرض ها در مغز انسان نهادینه شده. شاید ما هیچوقت نتوانیم از خطاهایی که مغزمان مرتکب می شود جلوگیری کنیم، پس چگونه می توانیم از تصمیمات نابخردانه دست برداریم و شروع به تصمیم گیری های هوشمندانه بنماییم؟ داشتن شناخت از میانبرها و پیش فرض های مغز، می تواند منجر به تصمیم گیری های بهتر و عقلانی تر شود. البته تعداد پیش فرض ها زیاد است ولی در اینجا با چندتا از مهم ترین آنها آشنا می شویم.
۱- ناتوانی در جلوگیری از ضرر بیشتر
مغز ما به صورت پیش فرض باور دارد که هر نوع سرمایه گذاری، باید به سود ختم شود. به همین دلیل در سرمایه گذاری های غلط پافشاری می کند. فرض کنید شخصی برای تامین معاش خود، حرفه ای را انتخاب و برای آن مقداری پول و وقت سرمایه گذاری کرده. اگر این شخص بعد از مدتی پی ببرد که علاقه ایی به آن کار ندارد و هزینه این کار بیشتر از سودش است، ظاهراً بهتر است آن کار را رها کند تا وقت و پول بیشتری هدر نرود. ولی مغز این فرد به صورت پیش فرض، فرمان می دهد که چون برای آن کار هزینه کرده ای، باید به آن ادامه بدهی. در مثالی دیگر، فردی به رستورانی می رود و متوجه می شود غذای آن رستوران با کیفیت و تازه نیست، ولی چون باید پول صورت حساب را پرداخت کند، مغز او تصمیم می گیرد که به خوردن آن غذای بدکیفیت ادامه دهد.
۲- باور به اینکه برای من اتفاق نخواهد افتاد
افراد به طور غریزی فکر می کنند که اتفاق های بد، نصیب آنها نخواهد شد. مثلاً هزاران راننده هر روز با وجود اینکه می دانند سرعت زیاد و حرکات مارپیچ بسیار خطرناک است، ولی جانشان را در رانندگی به خطر می اندازند، چون معتقدند برای آنها تصادف اتفاق نمی افتد. مثال دیگر افراد سیگاری هستند که می دانند کشیدن سیگار برای سلامتی شان مضر است و خطرات ابتلا به سرطان را در پی دارد. ولی با پیش فرض اینکه این خطر برای من اتفاق نمی افتد، به کشیدن سیگار ادامه می دهند. البته این موضوع در مورد بسیاری از مسائل دیگر هم صدق می کند.
۳- همه مردم همین کار را انجام می دهند
این پیش فرض را تفکر گروهی و رفتار گله ای می گویند. در هر کجا که قوانین اجتماعی قوی و مجریان بی طرف قانون وجود ندارد، انسان ها رفتار خود را بر اساس باورهای قومی، قبیله ای انجام می دهند تا مورد پشتیبانی قبیله خود قرار بگیرند. از گذشته های دور در مغز انسان ها این پیش فرض بوجود آمده که هر کاری که جمع انجام می دهد و پشتیبان آن است، لابد پسندیده است. مثلاً وقتی اجتماع به طرف خرید سهام بورس می رود، حتی کسانی هم که می دانند بورس فقط در شرایط رشد اقتصادی و در شرکت های معتبر درآمد زا است، چشم بسته به طرف خرید سهام های ورشکسته می روند، فقط به دلیل اینکه همه مشغول خریدن سهام هستند.
۴- مبتلا شدن به خوش بینی افراطی
مغز انسان وقتی پای سود و منافع آسان درمیان باشد، معمولاً دچار خوش بینی افراطی می شود و نتایج مطلوب و خوشایند را بیش از حد برآورد می کند. همه می دانیم سیستم قمار در تمام قمارخانه ها برای باخت مشتری و برد کازینو طراحی شده است. به همین دلیل کازینوها در سراسر دنیا، سالیانه حدود ۵۰۰ میلیارد دلار سود عایدشان می شود. پس به طور منطقی هیچکس نباید به قمارخانه مراجعه کند، چون ۹۰ درصد امکان باخت دارد و فقط در بعضی اوقات ممکن است برنده شود. ولی خوش بینی افراطی باعث می شود که تمام مراجعه کنندگان به کازینو خود را جزء ۱۰ درصد برنده بدانند. به دلیل همین خطای مغز، کار و بار کازینوها همیشه سکه است. البته نباید فراموش کنیم که این موضوع فقط به کازینو و قمار ختم نمی شود. موارد مشابه آن حتی در کارهایی ظاهراً موجه، مانند سرمایه گذاری با سود زیاد، شرکت های هرمی، شرکت های پیش فروش اتومبیل، خرید انواع رمز ارز و بسیاری از موارد دیگر دیده می شود.
یک دیدگاه بنویسید