مدیریت بحران

بحران بزرگ به شرایط خطرناک و ناپایداری گفته می شود که برطرف کردن آن نیاز به اقدامات اساسی و فوق‌العاده باشد. البته هیچ بحرانی بدون پیش آگهی و اخطار رخ نمی دهد. ممکن است افراد غیر متخصص متوجه علائم در راه بودن بحران نشوند، ولی افراد خبره و کارشناس می توانند نشانه های وقوع بحران را از مدت ها قبل تشخیص دهند. مشکل اینجا است که کسی نمی تواند با قاطعیت، زمان دقیق بروز بحران و دامنه گسترش آن را پیش بینی کند. به همین دلیل در اکثر موارد، مسئولان بحران هرچقدر هم که اخطار گرفته باشند، باز هم احساس می کنند غافلگیر شده اند.

بحران بزرگ معمولاً طی ۴ مرحله خود را بروز می دهد. در مرحله اول مسئولان آن را کوچک جلوه می دهند و انکار می کنند. در مرحله دوم افراد یا سازمان های دیگر را مسئول این مشکل می دانند و آنها را به باد انتقاد می گیرند. در مرحله سوم به سراغ زیر مجموعه خود می روند و یک یا چند نفر را مقصر معرفی می کنند و مورد سرزنش و باز خواست قرار می دهند، حتی ممکن است چند نفری را هم به عنوان اهمال یا بی کفایتی، جریمه یا اخراج کنند. در مرحله چهارم کم کم می پذیرند که یک مشکل اساسی روی داده و خسارت هایی اتفاق افتاده و قبول می کنند که باید برای حل آن راهکار پیدا کنند. سرعت طی کردن مراحل انکار و فرافکنی و رسیدن به مرحله پذیرش، مهم ترین عامل موفقیت در کنترل بحران های بزرگ است. بعضی مواقع، مسئولان آنقدر در مراحل چهارگانه باقی می مانند که زمان مناسب برای حل مشکل به کلی از دست می رود. اگر این زمان بیش از اندازه طولانی شود، امکان غیرقابل بازگشت شدن بحران ایجاد می شود. پس بهتر است مسئولان این مراحل را با سرعت طی و وقوع بحران را اعتراف کنند.

در نخستین گام مسئولان باید باور کنند که هیچ مشکلی وجود ندارد که با بکارگیری تخصص و خلاقیت نتوان آن را کنترل کرد. آنها باید قبول کنند مدیریتی که بحران را آفریده، خودش نمی تواند بحران را مدیریت کند، چون عملکرد و طرز فکر آنها بوده که بحران را آفریده. بهترین راهکار، سپردن امور به دست یک مدیریت کار آزموده و متخصص بحران است. مدیریت بحران روش های خاصی دارد که با روش های مدیریت در شرایط عادی، بسیار متفاوت است. این مدیریت به جای دویدن به دنبال حوادث و روزمرگی ها، در نقطه مقابل آن می ایستد و خود را بر روی پی آمدهای بحران و راه های کنترل آن متمرکز می کند. گام اول شناخت واقع بینانه زمینه های بروز بحران و جمع آوری اطلاعات درباره عوامل شکل دهنده آن است. در گام بعدی باید بوسیله ساز و کارهای مناسب، زیان ها را به حداقل رساند و جلو خسارات بیشتر را گرفت. مدیر بحران به جای تمرکز بر روی مشکلات، راه حل ها را بررسی می کند. چون می داند هر چه بیشتر به دنبال راه حل بگردد، راه حل های بیشتر و موثرتری پیدا خواهد کرد.

اصولاً می توان بحران را نوعی بازخورد شرایط و سیستم نسبت به طرز فکرها و عملکردهای کهنه و غلط دانست. در این شرایط تجربه نشان داده رفتارهای قدرت گرایانه سنتی و تحکمی، کمکی به حل مشکل نمی کند و معمولاً آن را عمیق تر می کند. مدیریت بحران باید شهامت حرکت به سمت عملکردهای علمی نوین را داشته باشد و دستش برای کنار گذاشتن رفتارهای غلط گذشته، باز باشد. ممکن است این تغییر روش، آسیب ها و مخارج جدیدی نیز بر سیستم بحران زده تحمیل کند. این اتفاق مانند شکسته بندی است که در مسیر معالجه وقتی استخوان در رفته را جا می اندازد، درد بیشتری را به بیمار وارد می سازد.

مدیریت بحران هرچند مستقل عمل می کند ولی باید پیوسته با همه ارگان های ذی ربط در ارتباط باشد و از آن ها درخواست کمک و مشاوره فکری کند. مدیریت بحران موظف است مرتباً روند مشکلات و کارهای انجام شده را برای تمام کسانی که درگیر ماجرا هستند تشریح نماید. از همه مسائل، فقط چندتایی واقعاً مهم و فوری هستند. مدیریت بحران باید بر اولویت ها تمرکز کند و مسائل مهم و فوری را از بقیه جدا کند و در وهله اول فقط به آنها بپردازد. باید کارها را ساده کند و از پیچیده کردن موضوع ها اجتناب نماید. در شرایط عادی معمولاً ۸۰ درصد از نتایج، فقط از ۲۰ درصد اقدامات بدست می آید. مدیریت بحران باید بلد باشد برای صرفه جویی در وقت و انرژی، این نسبت را به نفع نتایج ملموس تغییر دهد، مثلاً به پنجاه، پنجاه برساند.