افکار مسموم

بعضی افکار در ذهن افراد وجود دارد که مرتباً تکرار می شود و به تدریج احساس درماندگی ایجاد می کند. بهتر است این فکرها را بشناسیم و راه مبارزه با آنها را بیاموزیم.

۱- تا ابد در این بن بست، گیر افتاده ام

به نظرتان می رسد، زندگی شما در همین شرایط بدی که حس می کنید، همیشه باقی خواهد ماند. ترس احاطه تان کرده و به این نتیجه رسیده اید که هرگز از این وضعیت بیرون نخواهید رفت. باید بدانید این جهان بیکران، مدام در معرض تغییر و ایجاد موقعیت های جدید است. شرایط عوض می شود و هیچ دلیلی وجود ندارد که اوضاع همیشه به همین شکل باقی بماند.

۲- از من گذشته که تغییر کنم

در زندگیتان چیزهایی آزارتان می دهد و لازم می دانید که آنها را تغییر دهید. ولی مرتباً به خود می گویید، از من گذشته و نمی توانم چیزی را تغییر دهم. باید بدانید زندگی همیشه در یک جهت حرکت نمی کند و بسیاری از حرکات آن قابل پیشبینی نیست. شما در بسیاری از مواقع می توانید مشکلات را دور بزنید و جهت شرایط را به سمت و سویی که مایل هستید تغییر دهید. برای تغییر هیچ وقت دیر نیست.

۳- برای حل این مشکل ضعیف هستم

در مقابل بعضی از مشکلات احساس ضعف می کنید و این ضعف و شکنندگی باعث هراس شما می شود. تنها راه مقابله با ضعف ها و هراس ها، این است که بپذیرید همه انسان ها شکننده هستند و قبول کنید، بخشی از اتفاقات زندگی، خارج از اختیار شما است و شما در آنها نقش موثری ندارید.

۴- چقدر احساس تنهایی می کنم

تنها بودن برای شما تلخ است؟ فراموش نکنید همه انسان ها تنها به دنیا می آیند و موقع مرگ نیز همسفر و همراهی ندارند و تنها از دنیا می روند. در نهایت ما انسان ها همیشه و در هر حالت، بین دو تنها هستیم و باید تنها حریف میدان مشکلات زندگی خودمان باشیم. بهتر است این تنهائی ابدی را باور کنیم و بیاموزیم چگونه خودمان، هوای خودمان را داشته باشیم.

۵- همرنگ جماعت شو

از کودکی به ما می گویند که اگر می خواهی موفق باشی، باید مثل بقیه مردم رفتار کنی و همرنگ اطرافیان خود بشوی. مشکل این جا است که که قواعد و سنت های عمومی جامعه، روز به روز کهنه تر و غیرقابل تحمل تر می شود و شما برای همرنگ جماعت شدن مجبور هستید، مرتباً علاقه و سلیقه شخصی خود را زیر پا بگذارید و حس و حال و شعور خود را سرکوب کنید. فقط تا جائی که شعور و عقل شما به شما اجازه می دهد همرنگ جماعت شوید و در بعضی اوقات اگر بتوانید، جماعت را همرنگ خود کنید.

۶- دنبال نیمه گمشده ام می گردم

شما به دنبال یار و همدم بی عیب و از هر نظر کامل می گردید، چون به شما آموخته اند که اگر خوب جستجو کنید، نیمه گم شده خود را پیدا خواهید کرد. شما به دنیا آمده اید تا در واقعیت زندگی کنید و نه در رویا، واقعیت هم این است که هر انسانی با سایر انسان ها کاملاً متفاوت است. باور کنید هیچ نیمه گمشده ای وجود ندارد. شما اگر سعی زیادی کنید تا حس سازش و همذات پنداری با دیگران را در خود تقویت نمائید و کمی هم شانس بیاورید، ممکن است یار و همراهی بیابید که در نهایت از زندگی کردن در کنار او زجر نکشید، حتی ممکن است در مواقعی بتوانید کمی هم لذت ببرید.

۷- همه قصد ضربه زدن به من را دارند

ممکن است توجه بیش از حد به قضاوت دیگران، منشا اضطراب شدیدی در شما شود. به این نوع اضطراب فوبیای اجتماعی می گویند. این فوبیا تا جائی پیش می رود که شما فکر می کنید تمام اتفاقات و حوادث زندگی شما، توسط دیگران طراحی شده و همه قصد دارند، به شما آسیب برسانند. این طرز تفکر نوعی فرافکنی است تا نقش خود را در مشکلات زندگی مخفی کنید. بهتر است قبول مسئولیت کنید و فراموش نکنید شما مرکز کائنات نیستید و دنیا فقط دور شما و برای شما نمی گردد.

۸- می ترسم که ناراحت و غمگین شوم

این روزها مد شده، همه می خواهند شاد باشند. تا حدی که اگر در لحظاتی از روز یا هفته کمی ناراحت باشند، احساس می کنند افسرده شده اند. زندگی تشکیل شده از خوشی ها و ناخوشی ها، چیزی به نام خوشحالی همیشگی وجود ندارد. اگر دوره های سخت، در زندگی نباشد، آسایش هم لذت بخش نخواهد بود. شما اگر واقعیت ها را بپذیرد، قادر خواهید بود زندگی را برای خودتان، قابل تحمل و حتی لذت بخش کنید.