دیرینه شناسان ابتدا تصور می کردند که انسان گیاهخوار بوده و در دوران پارینه سنگی، غذایش ترکیبی از غذاهای گیاهی شامل میوه ها، غلات و برخی از انواع ریشههای خوارکی بوده و استفاده از گوشت و سایر مشتقات حیوانی در این رژیم غذایی، سابقه ای نسبتاً کوتاه دارد. اما اخیراً شواهدی بدست آمد که نشان میدهد سابقه گوشتخواری انسان ها به ۲/۵ میلیون سال پیش باز می گردد و از آن زمان انسان گوشت را به عنوان ماده اصلی غذایی خود انتخاب کرد. پس ناچار شکارچی شد و همین نیاز به شکار باعث فرگشت مغز در جهت ساختن ابزارهای نخستین شکار مانند تبر و نیزه شده است.
این روند تا حدود ۱۲ هزار سال پیش ادامه داشت و شکار روش اصلی تامین غذای انسان محسوب می شد. به تدریج با کشف روش های کشاورزی و آبیاری و اهلی کردن حیواناتی مانند گاو و گوسفند، روستاها شکل گرفت و انسان برای تامین خوراک، به جای روش خطرناک و پر دردسر شکار، به کشاورزی و دام پروری وابسته شد. هنوز هم اقلیتی بسیار محدودی از قبایلی در تانزانیا، آمازون، خلیج بنگال و قطب شمال وجود دارند که از راه شکار تغذیه می کنند. درحالی که شکار برای بقیه مردم جهان، به نوعی ورزش و تفریح تجملی تبدیل شده است.
در طول مدت حضور جانداران بر روی کره زمین، هزاران گونه جانوری مانند دایناسورها و ماموت ها منقرض شده اند، ولی شواهدی بدست نیامده که تا قرن ۱۶ میلادی، بشر در این انقراض ها نقش داشته باشد. دلیلش آن است که تا آن زمان جمعیت کره زمین بسیار اندک بود و پای انسان هنوز به بسیاری از نقاط جهان باز نشده بود، همچنین یکی از مهم ترین عوامل انقراض حیوانات، یعنی تفنگ باروتی و گلوله فلزی گسترش پیدا نکرده بود.
یک گزارش در مورد وضعیت اکوسیستم جهانی نشان میدهد که در قرن حاضر صدها گونه جانوری با خطر انقراض روبرو هستند. اگرچه عواملی مانند سیل و خشکسالی ناشی از تغییرات آب و هوایی، از دست رفتن زیستگاه حیات وحش و آلودگی آب ها همگی بخشی از مشکل انقراض هستند، اما بزرگترین و مستقیم ترین تهدید طی چند صد سال اخیر، صید و شکار بی رویه حیوانات وحشی برای استفاده از گوشت، شاخ و عاج و همچنین تفریح و سرگرمی بوده است.
اولین تاریخ مدون از انقراض یک گونه جانوری که به دست انسان اتفاق افتاده، مربوط به سال ۱۶۸۱ میلادی است. طبق شواهد مکتوب در آن سال آخرین پرنده ای به نام (دودو) در جزیره موریس آفریقای جنوبی، با تفنگ ملوانان پرتقالی کشته شد و این نوع پرنده بکلی منقرض گردید. از آن زمان تاکنون نیز حیوانات زیادی منقرض شده اند که معروف ترین آنها ببر خزری، ببر تاسمانی، کبوتر مسافر و تمساح آمریکایی است.
در طول تاریخ شکارچیان شناخته شده ای وجود دارند که به دلیل کشتار بی رحمانه حیوانات صاحب نام شده اند. یکی از آنها ویلیام کودی افسر ارتش آمریکا در نیمه قرن ۱۹میلادی است که به دلیل کشتار بوفالوهای کوهان دار، نامش به بوفالو بیل معروف شد (بیل مخفف ویلیام است). کودی در ظرف ۵ سال، در منطقه سردسیر شمال آمریکا و جنوب کانادا ۴۵۰۰ بوفالوی وحشی را کشت تا هم برای ارتش ایالات متحده خوراک تهیه کند و هم غذای سرخپوستان را از بین ببرد.
ایران هم یک شکارچی بدنام به نام «مسعود میرزا، ظل السلطان» دارد که پسر ناصرالدین شاه قاجار بود. او مدتی طولانی والی اصفهان بود وکتابی هم بنام «تاریخ مسعودی» نوشته که شرح زندگی خودش است.ظل السطان در قسمت هایی از کتاب خود توضیح می دهد که چه بلایی بر سر حیات وحش ایران آورده. او در شکار افراط می کرد و عامل اصلی انقراض ببر مازندران شناخته می شود. او می نویسد «من صد نفر تفنگچی از میرشکارهای بسیار خوب اصفهان را با جیره و مواجب دائمی، استخدام کردم و ۲۰۰ میرشکار هم در زمان شکار پارکابی بودند.»
او در کتاب خود نوشته: «از نجف آباد شکارکنان به کرون و از کرون به فریدون رفتیم. ۲۱۵ آهو شکار شد، بعد به شاهبلاغ رفتیم در آنجا هم ۷۰ عدد زدیم. در این سفر این هفت هزار قشون که همراه من بودند، از قوچ و میش و بز و پازن و گرگ، بهقدر ۵۰۰ عدد شکار کردند.» و در جای دیگر می نویسد: «مثل یک جنگ بزرگ دولتی صدای تفنگ دو هفته در کوه ها بلند بود و ۶۰۰ شکار زدیم، حدود ۱۰ سال بعد، دیگر در آن کوهها شکار دیده نشد، مخصوصاً این کار را میکردم تا شکار کردن ما شهرت کند و چشم مردم را بترساند.»
درباره جرگه شکار میانکاله مازندران می گوید: «وارد دهانه جزیره شدیم. ببر و مرال و قرقاول و شوکا دیدیم و شکار کردیم. این اردوی به این بزرگی و عظمت، به قدر چهل روز در این جزیره کوچک (میانکاله) ماندیم، شخصی نبود از تفنگچی و سرباز و سوار که شکاری نزده باشد، آنچه میرزا محمد خان منشی من یادداشت کرده بود، از این قرار است: ۶ هزار قرقاول که به ساری برای دوستان خودمان فرستاده شد، به جز دزدیده شدهها که به آمار نیامده، ۳۵ ببر، ۱۸ پلنگ، ۶۳ گاو و گاومیش و ۱۵۰ مرال که گاو کوهی میگویند در۴۰ روز توقف ما در آن جا کشته شدند. در این ۴۰ روز صدای تفنگ از هم نمیبرید و روزهای آخر شکارکردن قربی نداشت. اگر من دعوی کنم که پانصد شغال و گراز زدم اغراق نگفتم.»
طبق تحقیقات بعدی سازمان محیط زیست، کل جمعیت حیوانات منطقه در آن زمان، در حدود چهار یا پنج برابر این رقم بوده و همین یک شکار عظیم، ضربه سختی بر تعداد ببرهای مازندران وارد کرده که در نهایت به انقراض این حیوان ختم شده است.
یک دیدگاه بنویسید