تمرکزگرایی یا سانترالیسم دولتی، گونهای از رفتار حکومت ها است که به جای استفاده از امکانات ملی و محلی، تصمیم گیری برای اکثر امور کل کشور را در یک نقطه متمرکز می کنند و تمام قوانین و دستورات از مرکز صادر می شود. نمونه بارز این نوع حکومت، کشورهای کمونیستی هستند. در گذشته به دلیل تنوع زبان و فرهنگ و نبودن امکانات ارتباطی سریع، اعمال سانترالیسم برای دولت ها دشوار بود و معمولاً ولایات به صورت خود مختار اداره می شدند. بعد از انقلاب صنعتی و فراهم شدن امکان تبادل اطلاعات و نقل و انتقال سریع، به تدریج سانترالیسم رواج و گسترش پیدا کرد. کشور ایران هم از این قاعده مستثنا نبود، تا جایی که قبل از مشروطه به آن”ممالک محروسه ایران“ می گفتند.کم کم بعد از آمدن وسایل مدرن ارتباطی و افزایش درآمد نفت، امکان تمرکز گرایی فراهم شد.
از ۳۵۰ سال قبل، مدارس علمی جدیدی در اروپا افتتاح شدند که در آنها صنعت، کشاورزی، ریاضی و علوم طبیعی به کودکان تدریس می شد. همین مدارس، موجب برتری چشمگیر اروپا در علم، صنعت، پزشکی، احداث کارخانهها و ساخت ادوات جنگی شدند. ایران تا صد و پنجاه سال پیش، یعنی دویست سال بعد از اروپا، فاقد مدارس عمومی علوم جدید بود. بالاخره در سال ۱۲۶۸ شمسی، میرزا حسن رشدیه که از روشنفکران تبریز بود، با فروش املاک شخصی خود، در محله ششگِلان اقدام به راه اندازی اولین مدرسه نوین ایرانی کرد.
به پیروی از رشدیه، روشنفکران سراسر کشور شروع به افتتاح مدارس جدید کردند. مدارسی که به دست مردم و با پول مردم راه می افتاد. ارفع الدوله در تهران، شوکت الدوله در بیرجند، مدرسه سعادت در بوشهر، مدرسه نوین در شهرکرد، مدرسه احمدیه در زابل، مدرسه محمدیه در بندر لنگه از جمله این مدارس بودند. بعد از مدرسه رشدیه، ۲۴ سال طول کشید تا اولین مدرسه دولتی آنهم با اعانه مردم، در کرمان افتتاح شود. در پی آن بود که وزارت معارف قانونی تصویب نمود و تعلیمات عمومی را جزء وظایف دولت قرار داد. این نخستین گام برای تمرکز آموزش و پرورش در دولت مرکزی و خارج کردن تدوین متون درسی از دست مدارس و روشنفکران کشور بود.
میرزا علی خان امین الدوله در سال ۱۲۷۵ شمسی، با مشارکت یک کمپانی بلژیکی اولین کارخانه قند ایران را در کهریزک راه اندازی کرد، تا ۱۳۵۶ بالغ بر ۳۵ کارخانه قند دیگر در سراسر ایران راه اندازی شد که تمام این کارخانه ها متعلق به بخش خصوصی بودند. از سال ۵۷ تاکنون ۱۰ کارخانه قند خصوصی تعطیل و ۸۰ درصد مالکیت کارخانجات قند و شکر کشور در اختیار دولت و شبه دولتی ها قرار گرفته است. در نتیجه قیمت گذاری قند و شکر و چغندر قند و میزان واردات این محصول نیز به انحصار دولت در آمده.
۱۳۶ سال پیش یعنی در سال ۱۲۶۴ شمسی، ۶ سال بعد از اختراع لامپ روشنایی، نخستین مولد برق توسط محمد حسن امین الضرب وارد ایران شد. در سال ۱۲۸۴ شمسی دومین نیروگاه برق شهری، توسط حاج حسین مهدوی بقدرت ۴۰۰ کیلووات در تهران راه اندازی شد. سپس بعضی از صنایع خصوصی از جمله کارخانجات آرد، قند، ریسندگی و نساجی، در شهرهای مختلف ایران نسبت به راه اندازی مولدهای کوچک دیزلی برای تامین برق کارخانه خود و بخشی از برق مناطق شهری اقدام نمودند. نزدیک ۴۰ سال طول کشید تا اولین نیروگاه برق دولتی بقدرت ۶۴۰۰ کیلو وات در دوشان تپه تهران راه اندازی شد. آخرین نیروگاه خصوصی با نام برق فیروز، تا سال ۱۳۴۷ به تولید و فروش برق ادامه داد تا اینکه زور و پول دولت چربید و نیروگاه های خصوصی یک به یک خاموش شدند و برق به انحصار دولت درآمد.
اولین تشکیلات آب رسانی شهری در سال ۱۳۰۲ شمسی توسط شوکتالملک و میرزا محمد ولی خان اسدی در شهر بیرجند راه اندازی شد. نام این موسسه ”بنگاه مستقل خیریه آب لوله بیرجند“ بود که با یک لوله به طول ۹ کیلومتر، قنات علی آباد را به شهر بیرجند وصل کرد و به خانه ها انشعاب آب لوله کشی داد. در واقع شهر بیرجند ۳۲ سال زودتر از پایتخت صاحب لوله کشی آب شد. در سال های بعد شهرهای مشهد و آبادان نیز با همت و پول افراد محلی صاحب لوله کشی آب شدند. لولهکشی آب آشامیدنی شهر شیراز نیز در سال ۱۳۲۴ توسط محمد نمازی آغاز شد. نکته جالب اینکه بنگاه آب رسانی بیرجند به مدت ۷۰ سال به فعالیت خود ادامه داد. تا اینکه در مقابل تمرکز گرایی دولتی طاقت نیاورد و وظایف خود را به سازمان آب منطقه ای تحویل داد.
چندی پیش آقای رضا اردکانیان وزیر نیرو (سابق) در مصاحبه ای گفتند: ”ما در ساختاری که از بدو تاسیس شدیداً متمرکز بوده فعالیت میکنیم. ساختارهای متمرکز، دیگر پاسخگوی نیازهای کشور در بخش آب نیستند و این ساختارها باید بازطراحی شوند. “البته همانگونه که تاریخ آب کشور نشان می دهد، این ساختارها به صورت باستانی مردم نهاد بودند و بخش فنی آن نیز به صورت ملی و غیر متمرکز پا به عرصه وجود گذاشتند. تا اینکه آخرین بارقه”خیریه“ بودن و ”مستقل“ بودن آب ، با تعطیل شدن ”بنگاه مستقل خیریه آب لوله بیرجند“ در سال ۱۳۷۲ خاموش شد.
با مشکلات عظیمی که هم اکنون آب کشور درگیر آن است و بخش بزرگی از آن نیز به دلیل تمرکز گرایی و بخشی نگری بوجود آمده، دیگر نمی توان امیدوار بود که مدیریت متمرکز آب، بتواند مشکلی را به صورت اصولی و پایدار حل کند. طبیعی است حالا که هفت هزار روستا با تانکر آبرسانی می شوند و بیش از ۲۱۰ شهر تحت تنش آبی هستند و ۱۰۰ شهر در شرایط قرمز قرار دارند و تالاب های هامون، گاوخونی، طشتک و دریاچه بختگان، هور العظیم و شادگان خشک شده اند، دیگر یک مدیریت مرکزی با بودجه ای محدود نمی تواند این حجم از مشکلات را کنترل کند. آنهم مدیریتی که بیشتر وقت و بودجه اش صرف تامین آب شرب کلان شهرها می شود.
به نظر می رسد تمرکز گرایی مدیریت آب، باید هرچه زودتر کنار گذاشته شود و دوباره مدیریت آب هر منطقه در اختیار متخصصان، آگاهان، خیران و روشنفکران همان منطقه سپرده شود. البته به شرطی که دوباره عده ای سودجو با حمایت سانترالیسم دولتی، وارد معرکه نشوند.
شهریار بدیعی
باسلام و درود بر شما
بله راه برون رفت از بحران آب خروج از تمرکز گرایی است, ولی این کار نیز حاشیه هایی دارد. چون برای تامین آب شهرها آب بین حوضه ای انتقال یافته است که احتمال دارد مناقشات اجتماعی در پی داشته باشد.
با سلام و احترام
جناب آقای دکتر اردکانیان به آنچه می گوید خودش هم اعتقاد ندارد، اگر ایشان مخالف ساختار متمرکز است، چرا شرکت های آب وفاضلاب شهری و شرکت های آب و فاضلاب روستایی خیلی غیر کارشناسی در هم ادغام نمود و بر خلاف دیدگاه علمی که شرکت ها با بزرگ و حجیم شدن چابکی خود را از دست می دهند عمل نمود.
با تشکر، آب امروزه نه تنها مدیریت غیرمحلی را تجربه می کند بلکه اصولا موضوعیت غیرمحلی و جهانی پیدا کرده. از این رو، از منظر هرسه دیدگاه رئالیست، لیبرالیست و سازنده گرا روابط بین الملل می توان نیاز به تمرکز گرایی (دست کم در بخشی از آن) را دید. آب (مجازی و حقیقی) بعنوان ابزار امنیتی یا ابزار دیپلماسی و یا محمل سازندگی مطرح است. بنابراین باید تعادلی بین دو رویکرد تمرکزگرا و محلی-گرا در مدیریت آب ایجاد شود که منافع و علاقمندی های هردو تامین شود.