منشاء هوش انسان موضوعی است که سال ها مورد تحقیق دانشمندان و پژوهشگران بوده و هست. محققان ثابت کرده اند که بخشی از هوش انسانی تحت تاثیر ژن قرار دارد و بخشی هم وابسته به عوامل محیطی مانند نحوه تربیت والدین و تغذیه است. عواملی هم مانند مواد شیمیائی و ضربه های مغزی وجود دارند که می توانند مراحل رشد هوش را مختل کنند. از این نتایج در می یابیم که حتماً باید محمل خاص و مناسبی وجود داشته باشد تا ژن و عوامل محیطی بتوانند باعث تکامل هوش انسان ها شوند.
مغز انسان نسبت به اندازه بدنش در مقایسه با سایر موجودات زنده، چند برابر بزرگ تر است. بسیاری از دانشمندان معتقدند این افزایش اندازه، منشاء بسیاری از رفتارها و مفاهیم پیچیده در انسان است. در صورتی که رالف هالوی، پروفسور رشته انسانشناسی در دانشگاه کلمبیا، معتقد است منشاءافزایش هوش انسانها، احتمالاً به سبب تغییراتی در ترکیب نروشیمیایی و نحوه ارتباط بین بخشهای مختلف مغز اتفاق افتاده. این تغییرات مربوط به حدود ۲ تا ۶ میلیون سال پیش می شود، یعنی از زمانی که اجداد انسانها توانایی ایستادن بر روی دو پا، برقراری ارتباطهای اجتماعی و قابلیت استفاده از ابزار را پیدا کردند، در صورتی که هنوز حجم مغزشان رشد نکرده بود.
منظور از ترکیب نروشیمیایی مغز چیست و چطور میتوان این نظریه را راستیآزمایی کرد؟
در سیستم عصبی موادی به نام مولکولهای پیامرسان یا نوروترنسمیتر (Neurotransmitter) وجود دارند که وظیفه انتقال اطلاعات بین سلولهای عصبی را به عهده دارند. مولکولهای پیام رسان اشکال و انواع مختلف و عملکرد متفاوتی دارند و معمولاً به سه دستۀ “تحریککننده”، “مهارکننده” و “تنظیمکننده” فعالیت های عصبی تقسیم میشوند. به عنوان مثال دو مولکول به نام های “گلوتامات” و “گابا” مهمترین مولکولهای پیامرسان به قسمت “تحریککننده” و “مهارکننده” در سیستم عصبی مهرهداران هستند و در فرآیندهای مهمی مانند یادگیری و ایجاد حافظه ایفاء نقش میکنند. مونوآمینها که از جمله مولکول های “تنظیمکننده” فعالیت عصبی هستند و اغلب به صورت متمرکز و در نواحی خاصی از مغز تولید میشوند. این مواد که خود شامل مولکولهای پیام رسان متنوعی هستند در بخش وسیعی از فرآیندهای پیچیده مغزی مانند تصمیم گیری، تمرکز و ایجاد انگیزه، نقش دارند. متاسفانه استخوان جمجمه باقیمانده از اجداد انسان ها، اطلاعاتی از محتوی شیمیایی مغز آنها را به ما نمیدهند، پس چطور میتوان تغییرات نروشیمیایی مغز در طول تاریخ را بررسی کرد؟
برای پاسخ به این سوال، یک گروه از پژوهشگران انسانشناس، ۶ گونه از نخستیسانان امروزی، از جمله انسان، گوریل و شامپانزه، را انتخاب کردند و از هر گونه، ۳۸ نمونه مغزی جمعآوری نمودند و از هر نمونه برش هایی از یک ناحیه خاص در مغز، به نام”جسم مخطط” (Striatum) تهیه نمودند. جسم مخطط مجموعهای از سلولهای عصبی در قسمت مرکزی مغز است که با دریافت اطلاعات از نواحی متفاوت مغز، در فرآیندهای گوناگونی مانند تحرک، یادگیری و به خصوص رفتارهای اجتماعی نقش دارند.
این پژوهشگران با استفاده از مواد شیمیایی خاصی که با مولکولهای پیامرسان واکنش نشان میدادند، نقشه نروشیمیایی جسم مخطط را برای همه نمونه ها به دست آوردند. آنها مشاهده کردند که در انسان و نخستیسانی مانند گوریل، میزان نروپپتید Y و سروتونین از سایرین بیشتر است. اخیراً شواهدی به دست آمده که میزان نروپپتید Y با میزان اجتماعی بودن بیماران اسکیزوفرنی رابطه مثبت دارد. در مورد سروتونین هم گزارش شده افزایش این مولکول پیامرسان، باعث افزایش انعطاف پذیری و رواداری در افراد و در نتیجه افزایش توانایی برای ایجاد تشکلهای اجتماعی میشود.
اما تفاوت چشم گیر انسان با بقیه نخستیسانان در میزان بالای دوپامین در جسم مخطط است. دوپامین نقش بسیار مهمی در تمایل به زندگی اجتماعی و بروز رفتارهای اجتماعی دارد. در گونههای مختلف دیده شده، دوپامین باعث افزایش نیاز به برقراری رابطه با افراد و همچنین افزایش بروز رفتارهای منجر به دریافت پاداش هائی مانند مورد تایید دیگران قرار گرفتن و پذیرفته شدن از طرف جامعه میشود. دوپامین همچنین در شکل گیری زبان و توانایی ارتباط کلامی نقش کلیدی دارد.
بر اساس این تحقیقات در طی دوران تکامل، میزان سروتونین و نروپپتید Y در جسم مخطط افزایش پیدا کردند که به ترتیب منجر به کاهش رفتارهای خشونت آمیز و افزایش رواداری در افراد شده. میزان بالای استیلکولین و پائین بودن سطح دوپامین در جسم مخطط نخستیسانان نیز میتواند رفتارهای خشونت آمیز، قلمروخواهی و انگیزه پایین آنها در پاسخگوئی به محرکهای اجتماعی را توضیح دهد. به همین ترتیب، ترکیب دوپامین بالا و استیلکولین پایین در جسم مخطط مغز انسانها، میتواند منشاء افزایش توانایی برقراری ارتباط، کاهش خشونت و همچنین پاسخگو بودن به محیط و جامعه باشد. در مجموع، این پژوهش نشان میدهد ترکیب نروشیمیایی جسم مخطط تاثیر چشمگیری در شکلگیری شخصیت اجتماعی گونههای مختلف دارد. بر اساس این یافتهها نظریه جدیدی برای منشاء تکامل رفتارهای اجتماعی، در نخستیسانان رده بالا مطرح می شود. بر اساس این نظریه، نرهایی که اجتماعی بودند اما خشن و زورگو نبودند، شانس بیشتری برای انتخاب شدن توسط مادهها داشتند. به علاوه نرهایی که توانایی همکاری با نرهای دیگر را داشتند در شکار و پیدا کردن غذا موفق تر بودند. به تدریج که اجداد انسانها در برقرای ارتباط و همکاری کردن خبره تر شدند، توانستند مهارتهای گوناگون و ساخت ابزار را از یکدیگر بیاموزند و در نهایت قادر به انجام کارهای پیچیده ای مانند برقراری ارتباط کلامی و صحبت کردن شدند. همه این توانایی ها و مهارت ها به یکدیگر مرتبط و وابسته بودند و به صورت چرخه ای و موثر در تکامل نقش داشتند. در واقع این حجم بزرگ مغز نبود که منجر به افزایش هوش انسانی شد، بلکه این نیاز روز افزون مغز انسان به فضای بیشتر بود که حجم مغز را زیاد کرد.
در مجموع، تحقیقات گروه پژوهشی، نقش بسیار مهمی را برای ترکیب نروشیمیایی مغز در تکامل پیشنهاد میکند و نشان میدهد که نقشه نروشیمیایی جسم مخطط در انسان به صورت چشمگیری با سایر نخستیسانان متفاوت است. افزایش دوپامین، سروتونین و نوروپپتید Y به همراه کاهش استیلکولین، ریشه بسیاری از فعالیتهای اجتماعی است و باعث ظهور مفاهیمی مانند ایثار و همدردی و کاهش تمایل به بروز رفتارهای فرد محور در انسان میشود. اما نقشه نروشیمیایی کل مغز بسیار پیچیده است و هر یک از این مولکولهای پیام رسان نقشهای مختلفی را بازی می کنند و نمی توان به سادگی جواب این سوال را داد که چرا انتخاب طبیعی، این نوع از ترکیب نروشیمیایی را انتخاب کرده. حتی برخی از پژوهشگران معتقدند که افزایش دوپامین در مغز می تواند یک فرآیند ثانویه در مسیر تکامل انسانها باشد. به هرحال به تحقیقات بیشتری نیاز است تا بتوان منشاء تکاملی رفتارهای پیچیده اجتماعی انسان را توضیح داد. رفتارهائی مانند فرهنگ، تعصب، همدردی و ایثار که مجموعه اینگونه رفتارها و موثر ترین شیوهای بکار بردنشان را ما به عنوان هوش می شناسیم.
بسیار عالی