دانشمندان، افرادی هستند که سوالات زیادی در مغزشان وجود دارد. آنها با دقت و کنجکاوی به بررسی پدیده های جهان می پردازند و می کوشند علت پیدایش و فایده کاربرد هرچیز را دریابند و به پاسخ سوال های درون مغز خود دست پیدا کنند. دانشمندان محافظه کار نیستند، کارهای گذشتگان را بررسی و ارزیابی می کنند، ولی با خلاقیت ایده هایی نو را بوجود می آورند و مرتباً به بررسی ها و تجربه های تازه دست می زند. همه دانشمندان دارای شوق و کنجکاوی بی پایان و اراده ای استوار هستند.
با این تعریف، همه بچه ها از بدو تولد روحیه ای مانند دانشمندان دارند و کارهایی که انجام می دهند، شبیه کارهای دانشمندان است. آنها جستجوگرانی کوچک هستند که مغزشان پر از سوال است و همیشه مشغول پرسش هستند. هرچیزی برایشان جالب است. آنها سعی می کنند همه اشیاء دور و بر خود را کشف کنند و همیشه مشغول انجام کارهای نو و جدید هستند که البته می تواند بعضی اوقات مخرب هم باشد. چاله ها را از سنگ پر می کنند، گلبرگ ها را از گل جدا می کنند، اشیاء را می شکنند و پاره می کنند تا درون آن را کشف کنند، همه چیز را لمس می کنند، به همه چیز با دقت و توجه نگاه می کنند، نسبت به هر صدائی عکس العمل نشان می دهند. این دقیقاً همان رفتاری است که دانشمندان و کاوشگران برای به نتیجه رساندن ایده های خود انجام می دهند. حتی می توان نتیجه گرفت، دانشمند در واقع کودکانی هستند که هرگز از حال و هوای کودکی خارج نشده اند.
سوالی که باقی می ماند این است، پس چرا تعداد کمی از کودکان در بزرگسالی دانشمند می شوند. با یک مثال علمی می توان جواب این سوال را داد. همه کودکانی که به دنیا می آیند به دلیل اینکه در شکم مادرشان، که یک محیط پر از آب است، رشد کرده اند، به صورت فطری شنا کردن بلد هستند و اگر نوزادان را در آب رها کنید غرق نمی شوند. ولی مدتی بعد شنا کردن از یادشان می رود و حتی تحت تاثیر واهمه بزرگسالان ممکن است از آب بترسند. در صورتی که اگر از نوزادی مرتباً در آب شنا کنند، هرگز شنا کردن را فراموش نخواهند کرد. همه بچه ها پتانسیل دانشمند شدن را دارند ولی اگر به رفتار والدین با کودکان دقت کنید، می بینید اکثر مواقع والدین به جای تشویق کودکان به کشف و مشاهده، آنها را از انجام دادن کارهای جدید منع می کنند و مرتباً آنها را می ترسانند. هر زمان که از سر کنجکاوی چیزی را پاره کردند یا شکستند بر سر آنان فریاد می زنند. همیشه به بچه ها امر و نهی می کنند و می خواهند به کودک ثابت کنند که آنها از او بیشتر می فهمند و کودک بهتر است فقط به حرف بزرگترها گوش کند. مثلاً اگر کودکی سر یخچال رفت و سعی کرد یک تخم مرغی را بر دارد، فوری او را منع می کنند و می گویند “برو بشین من برات تخم مرغ میارم”. در واقع آن زمان کودک درحال کشف چیز جدیدی است ولی والدین او را منع می کنند و از او می خواهند بنشیند و دخالت نکند، چون آنها بهتر از کودک می توانند تخم مرغ را از یخچال خارج کنند. دانشمند نشدن کودکان نیز به همین علت ها است. در صورتی که بهتر است اجازه دهید کودک تجربه کند و شما فقط از دور مراقب باشید که برای خود خطر ایجاد نکند. این تجربه کردن به او اجازه می دهد در تشخیص آنچه که در دنیا اتفاق می افتد قویتر شود و حس او نسبت به درک پیرامون قدرتمندتر گردد. اجازه دهید کودک تجربه های جدید به دست بیاورد، تخم مرغ را بشکند، زرده و سفیده آن را ببیند، با آنها بازی کند و در مورد آنها سوال کند تا تجربه فیزیکی خود را به یک تجربه زیست شناسی تبدیل نماید. گیرم کمی هم محیط اطراف خود را کثیف بکند، همان کاری که دانشمندان در آزمایشگاه ها انجام می دهند.
وقتی از لورنس باکو” Lawrence S. Bacow” رئیس دانشگاه هاروارد در مورد گرانی هزینه آموزش و پرورش در دانشگاه ها سوال شد او چنین گفت: هزینه آموزش و پرورش فرزندان شما در برابر هزینه نیاموختن آنها بسیار اندک است و تعداد والدینی که فرزندانشان را درک می کنند و ارزش ماهیت ذاتی آن ها را می فهمند، خیلی کم است. اکثر والدین می خواهند امر و نهی کنند و نظم را به کودکان خود یاد بدهند. اگر بچه ای به آشپزخانه برود و ظرف ها را بیرون آورد و با ملاقه بر روی آنها آهنگ بنوازد، معمولاً اولین چیزی که والدین در چنین شرایطی می گویند این است که: “این سر و صدا ها را بس کن، اون ملاقه رو بده به من” و سعی می کنند قابلمه ها را از دسترس بچه خارج کنند. در صورتی که کودک مشغول انجام یک آزمایش آکوستیک است که با این نوع برخورد، تجربه اش ناکام می ماند. با این روش برخورد، انگیزه کودک برای تجربه های بیشتر روز به روز کم و کمتر می شود. لورنس باکو اضافه می کند: پیشنهاد میکنم به بچه های خود اجازه دهید در آشپزخانه با قابلمه ها بازی کنند و آنها را از این کار منع نکنید. در پایان این بازی شما فقط باید قابلمه ها را بشوئید، ولی تجربه ای که کودک شما در این بازی به دست می آورد بسیار بیشتر از تمام قابلمه های شما می ارزد. معمولاً والدین از من می پرسند، چهکار ی کنیم که بچه های ما به علم علاقه مند شوند؟ من با بچه ها مشکلی ندارم آنها خود به خود به علم علاقه مند هستند، به نظر من نیروی باز دارنده خود والدین هستند. متاسفانه تعداد والدینی که بدانند و بخواهند ماهیت ذاتی بچه ها را شکوفا کنند کافی نیست. با روش امر و نهی، شما ممکن است بتوانید نظم را در خانه خود برقرار کنید ولی علم را نمی توانید.
بچه ها از بدو تولد به علم علاقه مند هستند، این والدین هستند که با رفتار غلط و ندانم کاری، این علاقه را در کودکان از بین می برند. به همین دلیل من تقریباً تمام انرژی حرفه ای خود را بر روی آگاه کردن بزرگسالان متمرکز کرده ام، زیرا آنها هستند که می توانند بچه های مستعد و توانا را از راه علم خارج کنند.
یک دیدگاه بنویسید