در رستورانی، یک سوسک بالدار که در هوا پر می زد، بر روی دامن خانمی نشست. آن خانم از ترس شروع به فریاد زدن کرد، سپس وحشت زده از جای خود بلند شد و سعی کرد با تکان دادن دست هایش، سوسک را از خود دور کند. واکنش او مُسری بود و بقیه افراد همان میز را وحشت زده کرد. بالاخره خانم موفق شد، سوسک را از خود دور کند. سوسک بالدار پر زد و روی فرد دیگری در میز بغلی نشست. این بار نوبت او و افراد نزدیکش بود که همان حرکات همراه با ترس را تکرار کنند !پیشخدمت رستوران به سمت آنها دوید تا کمک کند. این بار سوسک پر زد و بر روی پیشخدمت نشست. پیشخدمت با خونسرد بی حرکت ایستاد و در زمانی مناسب سوسک را با انگشتانش گرفت و به خارج از رستوران برد و آن را پرت کرد در خیابان  …
بیائید این شرایط را از نظر جامعه شناسی بررسی کنیم. آیا سوسک باعث این رفتار هیستریک مشتریان در رستوران شد؟ پس چرا پیشخدمت دچار این رفتار نشد؟ چرا او بدون آشفتگی توانست این مسئله را حل کند. پس در واقع این سوسک نبودکه باعث ناآرامی و ناراحتی مشتری ها شد، بلکه این عدم توانایی آن افراد در برخورد با سوسک بود که موجب ناراحتی شان شد.

حالا اگر دقت کنیم می توانیم درک کنیم که چرا ما از انتقاد پدر، همسر، فرزندان یا مدیران خود ناراحت می شویم. این نفس انتقاد نیست که باعث ناراحتی ما می شود، چون ممکن است انتقاد به حقی باشد، بلکه ناتوانی ما در درک و تحلیل آن انتقاد و عدم توانایی ما در پیدا کردن راه حل است که باعث ناراحتی ما می شود.
این ترافیک یک بزرگراه نیست که ما را ناراحت و عصبانی می کند، این ناتوانی در برخورد با این پدیده ‌است که موجب ناراحتی ما می شود.
در زندگی به جای نشان دادن “واکنش” بهتر است بدنبال”پاسخ” بگردیم !
مشتری های رستوران نسبت به اتفاق رخ داده “واکنش” نشان دادند، در حالیکه پیشخدمت “پاسخ” را پیدا کرد و به آن عمل نمود. واکنش ها همواره غریزی هستند، در حالی‌که راه حل ها همیشه همراه با تفکرند. این مفهوم مهمی در فهم زندگیست،… آدمی که خوشحال است، به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است، او به این خاطر خوشحال است که دیدگاهش و راه حل هایش را نسبت به مسائل درست انتخاب کرده است….!!