هوش اجتماعی یا (EQ) میزان قدرت فرد برای درک و تحلیل احساسات خود و دیگران است. خبر خوش اینکه اکثر مردم دارای درجه بالایی از هوش اجتماعی هستند و خبر بد این است که بسیاری از عادات بد و غلط، کم کم باعث تخریب هوش اجتماعی می شود. هوش اجتماعی را به عنوان یک مهارت فکری، می توان با تمرین و آموزش تقویت کرد. اما اگر می خواهید هوش هیجانی خود را افزایش دهید، سعی کنید مشکل را به شیوه معکوس حل کنید. بهبود هوش اجتماعی مربوط به کارهایی نمی شود که باید بیشتر انجام دهید، بلکه مربوط می شود به کارهایی که نباید انجام دهید و باید خود را از شر آنها خلاص کنید. یعنی به جای تلاش برای بهبود مهارت های خود، سعی کنید عاداتی را که با هوش هیجانی تداخل دارند، شناسایی و حذف کنید. در اینجا چند تا از مهم ترین نبایدهای مخرب هوش اجتماعی را بررسی می کنیم.
۱- ایراد گرفتن و انتقاد کردن از همه چیز
همه ما گاهی ایراد می گیریم و انتقاد می کنیم که لزوماً چیز بدی نیست. این کار به ما کمک می کند تا جهان اطراف و روابط مان را به مسیر بهتری هدایت کنیم. هدف انتقاد مفید در مسیر بهتر شدن جهان است. اما انتقاد بیش از حد، به ویژه عادت به انتقاد از دیگران، می تواند ما را تنگ نظر و کور باطن کند. انتقاد افراطی از دیگران در واقع نوعی خودستایی است و می تواند یک مکانیسم دفاعی ناخودآگاه، با هدف کاهش ناامنی های اجتماعی و مخفی کردن شکنندگی و ضعف خود ما باشد. یکی از دلایلی که افراد می توانند به راحتی از دیگران انتقاد کنند این است که با انتقاد کردن به آنها احساس خوشایندی دست می دهد. زمانی که کسی را ترسو، بد سلیقه یا خودخواه خطاب می کنیم، در واقع می خواهیم بگوییم ما شجاع، خوش سلیقه و از خود گذشته هستیم. وقتی از شخص به خاطر ساده لوح بودن یا احمق بودنش انتقاد می کنیم، در واقع به خود می گوییم که” من عجب آدم با هوش و زیرکی هستم” و این کار به ما حس کاذب خوب بودن می دهد. نشانه انتقاد بی فایده این است که احساس بهتری در ما ایجاد می کند و بی فایده است چون آن وقت و انرژی که باید برای بهبود خود و جهان مصرف کنیم، به هدر خواهیم داد.
۲- نگرانی از اتفاقاتی که هنوز نیفتاده است
نگرانی درباره آینده به معنای انکار ماهیت نامعلوم زندگی است. افرادی که هوش اجتماعی مناسبی دارند، می دانند که زندگی ذاتاً نامشخص است. هرچند همه باید به فکر آینده باشیم ولی نگرانی از آینده یعنی من تسلیم سرنوشت و تقدیری هستم که خودم آن را پیش بینی می کنم. این کار نه تنها از بدی احتمالات آینده نمی کاهد، بلکه توانایی های امروز ما را نیز تلف می کند. نگرانی برای آینده، تنها توهم امکان کنترل بر شرایط را در ما ایجاد می کند، اما در نهایت تنها کاری که انجام می دهد این است که ما را شکننده می کند. نگرانی فردا ما را از اندوه خالی نمی کند، بلکه امروز ما را از قدرت خالی می کند.
۳- سعی زیاد در بازسازی اشتباهات گذشته
همه ما اشتباهاتی در زندگی خود داشته ایم. وقتی مدام در باره آنها فکر می کنیم، به خیال خود می خواهیم این اشتباهات را با مرور دوباره کنترل کنیم. ولی واقعیت این است که هیچ تدبیری نمی تواند جلوی اشتباه اتفاق افتاده را بگیرد. برای فرار از احساس گناه یا پشیمانی یا افسوس، مدام به گذشته باز نگردید، چون هیچ چیز تغییر نخواهد کرد، تنها دست آورد این است که زمان حال را از دست خواهید داد. با تظاهر به اینکه می توانید گذشته را کنترل کنید، کنترل خود بر آینده را رها نکنید. اگر بخواهید به جای این که در گذشته گیر کنید، به زندگی خود در زمان حال ادامه دهید، باید گذشته را همانطور که هست بپذیرید. البته بعضی وقت ها ما متوجه می شویم که یک اشتباه یا فاجعه در گذشته، در واقع یک موهبت بزرگ بوده است.
۴- توقعات غیرواقعی برای بهبود دیگران
ما معمولاً انتظارات اصلاحی خود از دیگران را یک خواست مثبت ارزیابی می کنیم، چون معتقدیم، داشتن توقع زیاد، آنها را به طرف رشد و بلوغ ترغیب می کند. در صورتی که ما با انتظارات غیرواقعی از افراد، می خواهیم آنها آنگونه که ما می پسندیم رفتار کنند. این کار معمولاً نوعی تلاش ظریف برای کنترل دیگران است و چون در بیشتر مواقع برآورده نمی شود، باعث تلخ کامی و استرس می شود. در نهایت مخاطبین ما نیز از تلاش های ما برای کنترل خودشان، خشمگین می شوند. راه صحیح این است که انتظارات خود را کنار بگذارید و از نوشتن سناریوهای پیچیده و نشدنی برای دیگران دست بردارید و به جای رویاپردازی در مورد موفقیت های آینده افراد، کوشش های فعلی شان را تأیید کنید.
یک دیدگاه بنویسید