انسان ها در طول تاریخ همواره نیازمند یک نیروی تخیلی بوده اند، تا برایشان نماینده کمال قدرت، شهامت و از خودگذشتگی باشد. همه فرهنگ های انسانی، پر از داستانهای شگفتآور درباره اسطوره های بی نقص است. نمونه قدرت های لایزال در اساطیر ایرانی، رستم، کاوه و آرش است. در افسانه های روم و یونان باستان قهرمانانی مانند هرکول، اولیس و آشیل به تنهایی در جنگها پیروز میشدند و مردم را از فقر و ستم نجات می دادند. اروپائیان نیز قهرمانانی مانند زیگفرید، گنار و هکتور داشتند که با قدرتی افسانه ای و تا پای جان از حق دفاع کردند. در افسانه های قرون وسطی شوالیههائی بودند که با اژدها جنگیدند و شاهزاده خانمها را نجات دادند. امروزه این نماد ها تبدیل به سوپر من و مرد عنکبوتی و آیرون من شده که شکست ناپذیرند و با تمام قدرت و بدون شانه خالی کردن از مسئولیت، در خدمت اصول اخلاقی و نجات بشر از دست شرارت هستند. اما در دنیای واقعی، انسان ها هر چقدر که پرقدرت و از خود گذشته و فداکار باشند، بی عیب و نقص و شکست ناپذیر نیستند. بر همین اساس حتی پهلوانانی مانند اسفندیار، آشیل و زیگفرید نیز در چشم و پاشنه پا و پشت خود نقطه ضعف هائی داشتند که بالاخره باعث نابودی آنها شد.
برخلاف قصه ها، انسان در اکثر کارهایی که انجام میدهد تا حد زیادی متوسط است. پس منطقی تر آن است که هر کدام از ما، به جای کوشش برای اسطوره شدن، سعی کنیم در حد توان خود، یک انسان متوسط باشیم. البته منظور ترویج میانمایگی نیست، همه باید تلاش کنند تا بهترین کاری که از دستشان برمی آید را انجام دهند، ولی چون کامل بودن غیر ممکن و پر دردسر است، باید باور کنیم که متوسط بودن اشکالی ندارد و حتی می تواند یک مزیت بزرگ برای خوشبختی و آرامش زندگی باشد.
اگر کسی بخواهد در چیزی واقعاً عالی باشد، باید برای رسیدن به هدفش، وقت و انرژی بسیار زیادی صرف کند و چون هر دو این عوامل محدود هستند، معمولاً اینگونه افراد از سایر موارد مهم زندگی غافل می شوند. بسیار غیر محتمل است که یک فرد در چند جنبه، عملکرد فوقالعاده داشته باشد. مثلاً اگر کسی در ریاضیات یا فوتبال یا کاسبی و کار خیلی قوی است، احتمالاً در بقیه موارد زندگی، متوسط یا حتی زیر متوسط خواهد بود. در دنیای واقعی ورزشکاران طراز اول معمولاً سطحی و کم دانش هستند، ثروت آفرینان بااستعداد زندگی خصوصی نابسامانی دارند و افرادی که دارای چهرهای محبوب و پرطرفدار در میان مردم هستند، احتمالاً به اندازه پیروان خود درباره راه و روش زندگی، ایده های درخشانی ندارند.
در فرهنگ دنیای امروز، وسایل ارتباط جمعی و حتی آموزش و پرورش به همه قبولانده اند که باید کارهای خارقالعاده انجام دهند و اسطوره شوند. مرتباً برای مشاهیر، غولهای تجاری، سیاستمداران و افراد شاخص، تبلیغ می کنند و شیوه زندگی آنها را به رخ مردم می کشند. در واقع مرتباً ترویج می کنند که همه باید خارقالعاده باشند. آنها دریافته اند که خبرها مربوط به برترین ها و موفق ترین ها همیشه جلب توجه میکند و توجه پول به همراه میآورد. به همین دلیل وسایل ارتباط جمعی پر از اطلاعات بالاترین ها و بهترین ها هستند. سیل اطلاعات مربوط به استثنایی ها، باعث شده تا همه باور کنند که «استثنایی» بودن کار آسان و لازمی است. در نتیجه زمانی که مردم موفق نیستند مستأصل و درمانده میشوند. اگر شما این فرض را بپذیرید که زندگی تنها وقتی با ارزش است که اسطوره و مشهور باشید، در واقع قبول میکنید که اکثریت مطلق جمعیت جهان، انسان هائی به درد نخور و بی ارزش هستند. حقیقت این است که اگر قرار باشد همه بتوانند خارق العاده و رتبه اول باشند، دیگر هیچکس خارقالعاده نیست و اول بودن افتخاری محسوب نمی شود. البته متوسط بودن، به عنوان یک هدف، خواست خوبی نیست ولی متوسط بودن، به عنوان نتیجه، باید قابل قبول باشد. تعداد کمی از افراد این موضوع را درک میکنند و افراد کمتری قبولش میکنند. زمانی هم که به نتیجه دلخواه نمی رسند، فکر می کنند که حقشان خورده شده یا شرایط خاصی مانع ترقی آنها شده، در نتیجه پتانسیل زیادی برای افسرده شدن پیدا می کنند. در حالیکه در دنیای واقعیت، در مقابل هر رونالدو و مسی، میلیون ها جوان گمنام در کوچه ها و میادین لگد به توپ می زنند و در مقابل هر پیکاسو یا داوینچی، صدها هزار نفر، با بوم و قلم مو، فقط انگشتانشان را رنگی میکنند.
نکته طعنهآمیز درباره جاهطلبی انسانی این است که اگر شما آرزو کنید که از همه باهوشتر و موفقتر باشید، همیشه حس یک آدم شکستخورده را خواهید داشت. اگر بخواهید محبوبترین و معروفترین آدم ها باشید، همیشه احساس تنهایی خواهید کرد. اگر بخواهید قدرتمندترین و تحسینبرانگیزترین افراد باشید، همیشه احساس ضعف و بیعرضگی خواهید نمود. در واقع آرزوی خارقالعاده بودن و به عظمت رسیدن مانند خوردن همه روزه همبرگری چرب و پرنمک است. ممکن است در موقع خوردن، از آن لذت ببرید ولی باید منتظر چاقی و مریضی هم باشید. در صورتی که متوسط بودن مانند خوردن یک غذای سالم گیاهی است که در موقع خوردن، ممکن است زیاد دلچسب نباشد، ولی به شما احساس سبکی و سر زندگی می دهد.
با سلام و عرض ادب
بسیار متن و بررسی زیبایی بود.
چقدر درست و عالی بود