وقتی اقتصاد یک کشور بر اساس رشد دائمی طراحی شود، مانند هواپیمایی است که حق نشستن در هیچ فرودگاهی را ندارد و باید آنقدر به طرف غروب مصرف گرائی پرواز کند تا بالاخره بنزینش تمام شود و سقوط نماید. زمانی که جان اف کندی در سال ۱۹۶۰ کاندیدای ریاست جمهوری بود، با وعده سالی ۵ درصد رشد اقتصادی، در انتخابات شرکت کرد و پیروز شد. از همان سال آمریکا همواره مواجه با اقتصادی بوده که تقاضا و توقعش بر پایه رشد بیانتها است و از لحاظ مالی، سیاسی و اجتماعی به رشد اعتیاد پیدا کرده است. نظام مالی آمریکا طوری طراحی شده که همیشه به دنبال بالاترین نرخ برگشت پول است و مرتباً بورس و بانک ها را برای ارائه فروش بالاتر، افزایش سهم بازار و سودهای در حال رشد، تحت فشار قرار می دهد. مردم هم عادت کرده اند که به سهام مانند وام و لاتاری نگاه کنند و توقع داشته باشند که فارغ از سود و زیان واقعی، همواره از سهام، سودهای کلان عایدشان شود. سیاستمداران آمریکا توقع دارند درآمدهای مالیاتی، بدون افزایش مالیات افزایش پیدا کند که تنها روش مطمئن برای رسیدن به این خواسته، فشار آوردن بر رشد تولید ناخالص است. در واقع قدر مطلق اعداد بودجه برایشان اهمیت دارد و برایشان مهم نیست این رشد به چه قیمتی بدست آمده. آنها به هیچ وجه مایل نیستند که در عکس خانوادگی گروه۲۰ (بیست کشور ثروتمند جهان) غایب باشند.
در طبیعت هم که همه چیز رشد میکند و بزرگ و بالغ میشود، همه رشدها در جائی باید متوقف شوند، از پاهای کودکان گرفته تا جنگل های آمازون، اینها نمی توانند برای همیشه رشد کنند و در مرحله ای باید متوقف شوند و اگر متوقف نشوند، این رشد نوعی بیماری به حساب می آید. الان سال های زیادی است که اقتصاد آمریکا و کشورهای ثروتمند جهان در حال پرواز بسوی غروب مصرفگرایی لجام گسیخته است و مرتب رشد می کند. حال ببینیم این سفر بی پایان، جهان را به کجا برده است. از سال ۱۹۵۰ تاکنون، درآمد ناخالص جهانی ده برابر افزایش پیدا کرده. البته بیشتر این درآمد فقط نزد ۱ درصد از جمعیت جهان انباشته گردیده و این رشد به شکلی باور نکردنی عامل تفرقه در جهان شده. اکثر کشورهای ثروتمند جهان بدهکاری های سنگینی دارند و اقتصاد جهانی به شکلی باورنکردنی رو به زوال است. همین میل به رشد لجام گسیخته، سیاره متوازن ما را که محل زندگی تمام جانداران جهان است، به سرعت بیثبات کرده و باعث اختلال در تعادل آب و هوا و اسیدی شدن اقیانوسها و سوراخ شدن لایه اوزون و کمیاب شدن آب قابل شرب شده است. در واقع ما پای خود را بسیار فراتر از محدودیتهای طبیعی سیاره خود گذاشته ایم. به نظر می رسد وقت آن رسیده که دنیا به جای جاهطلبی، به فکر راه حل های مهم تری برای بشریت باشد، تا هم انسان ها و هم طبیعت بتوانند در محدوده این سیاره بیهمتا و استثنایی زنده بمانند و به رشد و نمو خود ادامه دهند.
آیا بشریت قادر است تا زمان را از دست نداده به جای رشد دائمی، به ایجاد یک تعادل پویا دست پیدا کند. این هدفی نیست که میزان پیشرفت آن را با حجم پول بتوان سنجید، فقط آمارها و شاخصها می توانند به ما نشان دهند که آیا در مسیر صحیح قرار داریم یا نه. هم اکنون میلیونها یا حتی میلیاردها نفر در سراسر جهان، از ابتداییترین نیازهای خویش محروم هستند و کشورهای ثروتمند جهان هیچ اقدام موثری نمی کنند. شاید به خاطر اینکه اقتصاددانان در قرن بیستم به ما تلقین کرده اند که اگر رشد منجر به نابرابری اجتماعی شد، سعی نکنید آن را متعادل کنید، زیرا خود رشد، همه چیز را در طولانی مدت متعادل خواهد کرد و اگر رشد اقتصادی آلودگی های محیط زیستی ایجاد کرد، سعی در تنظیم آن نداشته باشید، زیرا افزایش رشد همه چیز را تمیز خواهد کرد. حالا برای ما روشن شده که این فرضیه غلط است. در حقیقت اکنون ما وارث صنایع تباهیآوری شده ایم که منابع زمینی را اغلب به صورت یکبار مصرف به کالا تبدیل میکند و بعد همه را در طبیعت رها می کند. در حالی که ما امروزه به اقتصادهای احیاکننده و توزیع کننده نیاز داریم. اقتصادی که با نور خورشید کار کند و زباله و مواد قابل بازیافت برایش خوراک فرآیندهای بعدی باشد. این اقتصاد نباید در اختیار گروه خاصی باشد و باید در تمام جهان گسترده شود.
البته مدتی است که این نوع طراحی حیات بخش، در بسیاری از مناطق جهان سر برآورده است. بیش از ۱۰۰ شهر در جهان از کیتو تا اسلو، از حراره تا هوبارت، اکنون بیش از ۷۰ درصد برق خود را از خورشید، باد و موجها تولید میکنند. شهرهایی مثل لندن، گلاسکو، آمستردام در طراحی شهری خود برای مسئله بازیافت اهمیت زیادی قائل شده اند و همواره در پی یافتن روشهایی هستند که زباله شهری، به مواد اولیه تولیدهای بعدی تبدیل شود. از تیگرای اتیوپی گرفته تا کویینزلند استرالیا مزرعهداران و جنگلبانها برای احیاء چشم اندازها و دشت ها فعالیت می کنند. سرزمین هائی که اکنون تبدیل به برهوت شده و آنها می خواهند دوباره این سرزمین ها را سرشار از زندگی کنند.
در این قرن، باید اقتصادی را طراحی کنیم که فناوری، ثروت، دانش و توانمندی را در جهان توزیع کند و بجای سوخت فسیلی از شبکههای انرژی تجدیدپذیر استفاده نماید. ما اگر بتوانیم فناوریهای امروز را مهار کنیم و هوش مصنوعی و اینترنت را در میان مردم جهان توزیع کنیم، میتوانیم امیدوار باشیم که مراقبت های بهداشتی، آموزش، انرژی، ثروت و دموکراسی به دست مردم نیازمند خواهد رسید و آنها نیز می توانند توانمند و خودکفا باشند.
برای رسیدن به این هدف لازم است اقتصادهایمان را غیرمادی کنیم، ما نیاز ضروری به نوآوریهای اجتماعی، سیاسی و مالی داریم که وابستگی ساختاری ما به رشد را به شکوفایی و تعادل در محدودههای اجتماعی تبدیل کند. این امر مستلزم به کارگیری تمام ابتکاری است که برای رسیدن به آن لازم داریم، پس بهتر است هر چه دارید رو کنید.
یک دیدگاه بنویسید