“دون کیشوت” یکی از قدیمی‌ترین رمان‌ هایی است که در تاریخ ادبیات شناخته شده. این کتاب حدود ۴۰۰ سال پیش به چاپ رسیده و هنوز بعد از گذشت چهار قرن، یکی از مهم ترین رمان های جهان لقب دارد. داستان آن روایت همراهی و سفر یک شوالیه ماجراجو به نام «دون کیشوت» و پیشکارش«سانچو پانزا» است. دون کیشوت با قدرت خیال خود، دشمنان فرضی را در برابر خود می بیند، جوی آب را خندق می پندارد و مهمان سرا را قلعه! «دون کیشوت» که قهرمانی خیال پرداز و بی دست و پا است، خود را شکست ناپذیر می داند و هدف خود را نجات مردم ظلم دیده و جنگ با استبداد می پندارد.

“چرا باید رمان دو کیشوت را بخوانید” عنوان متنی است که ایلان استوانس”Ilan stavens ” رمان نویس مکزیکی برای انیمیشنی که درباره دون کیشوت ساخته شده تهیه کرده و در ماه اکتبر ۲۰۱۸ این متن بوسیله خود او، در انجمن TAD خوانده شده است.

قهرمان رمان دون‌کیشوت، سوار مَرکبش شده، می‌خواهد به حساب لشکر غول‌ها برسد. از دید خودش، وظیفه دارد که به سنت شوالیه ها و به افتخار محبوبش”دولسینه” بر هیولاها پیروز شود. ولی این دلاوری بر مبنای معقولی استوار نیست. مُلازمش سانچو پانزا، بارها و بارها برایش توضیح می‌دهد، آن‌ هیولاها غول نیستند، بلکه فقط آسیاب‌های بادی هستند. دون کیشوت بر عزم خود راسخ است، ولی خیلی زود نیزه اش، میان پرّه‌های آسیاب‌ها گیر می‌کند و زخمی می شود. شوالیه هرگز نمی‌هراسد، با غرور ایستادگی می‌کند و حتی در ماموریتش ثابت‌قدم‌تر می‌شود. این خلاصه‌ای است از آن چیزی که رمان دون‌کیشوت را در بین مردم جهان محبوب کرده است. داستانی حماسی، پراحساس و بی منطقِ که دون کیشوتِ خام‌دست اما دلیرِ، مردی از خطه لامانچا که معروف به شوالیه با سیمای محزون است را سرشناس کرده. اصل کتاب دون کیشوت در دو فصل منتشر شده که در آن راوی، دون‌کیشوت را طی سفرش در شمال و مرکز اسپانیا و جنگ با نیرو‌های شیطانی دنبال می‌کند. برخلاف خود دون‌کیشوت که خیال پردازی زبر دست است، میگوئل دِ سروانتس خالق رمان، هرگز نتوانست خیال کند کتابش، پرفروش‌ترین رُمان تمام اعصار می شود. به جز ۵ سالی که سرباز بود و ۵ سالی که اسیر راهزنان شد، بیشتر عمر سروانتس به عنوان شاعر و نمایشنامه‌نویسی طی شد. در اواخر دهه ۵۰ زندگی بود که بزرگ‌ترین اثرش را خلق کرد، هجوی حماسی بر رُمان‌های شوالیه‌ای. در آن زمان، کتاب‌های قرون وسطایی شامل شرح ماجرا‌های شوالیه‌ها و اصول اخلاقی‌شان، بر فرهنگ اروپایی غالب بودند. سروانتس، خود به این سبک علاقه داشت ولی از تکراری بودن کتاب‌های قطوری که بر فتوحات قهرمانانه تاکید داشتند و نه بر شخصیت‌پردازی قهرمانان، خسته شده بود. پس تصمیم گرفت برای به چالش کشیدن آن‌ها، دن‌کیشوت را بنویسد. داستان یک مرد اشرافی، یک نجیب زاده بیکاره که روز وشبش را به خواندن رُمان‌های شوالیه‌ای می‌گذراند. او که با این داستان‌ها مجنون شده بود، خودش را در غالب قهرمانی برای دفاع از مظلومین می دید. همه اهالی روستایش، تلاش می‌کردند او را قانع کنند، دست از دیوانگی‌اش بردارد. آنها تا جائی پیش رفتند که برخی از کتاب‌های کتابخانه‌اش را ‌سوزاندند. ولی دون کیشوت مهارشدنی نیست. زره درخشان قدیمی را می‌پوشد، اسب لاغرش را زین می‌کند و روستایش را در جستجوی افتخار ترک می‌کند. رُمان سروانتس قسمت‌هایی دارد که به جزئیات مصائب شوالیه دلیر می‌پردازد و بر خلاف رمان‌های شوالیه‌ای و شاید تمامی داستان‌های قبل از خودش که شرح افتخارات بود، عمیقاً احوال شخصی قهرمان داستان را می‌کاود. با پیش رفتن داستان و گذر از مصائب بزرگ دون‌کیشوت، کم کم دگرگون می شود. این آشکارسازی روان یک انسان، در یک اثر ادبی، باعث شد بسیاری پژوهشگران، دون‌کیشوت را اولین رمان مدرن بنامند. نکته مهم این است که این دگرگونی شخصیت در تنهایی و خلوت صورت نمی‌گیرد. ترکیب سانچو و دون‌کیشوت، در مقابل هم قرار دادن تضادها است. یکی، واقع‌گرایی است فرومایه و دیگری ایده‌آل‌گراییِ در مرز دیوانگی. دوستی جالب توجه و پیش رونده‌شان، معمولاً به عنوان ماجرای اصلی قهرمان و ملازمش شمرده می‌شود،که قرن‌ها الهام‌بخش دوستی‌های تخیلی بود. رمان دون‌کیشوت به موفقیت عظیمی دست پیدا کرد و از قرن هفدهم، ویرایش‌های متعددش در سراسر اروپا منتشر شد. حتی در امریکا، جایی که در آن زمان کلیسا تمام رمان‌ها را به‌خاطر انحراف گناه‌آلود ممنوع کرده بود، کسانی بودند که توانستند از چاپ زیرزمینی کتاب دون کیشوت لذت ببرند. کتاب به قدری واکنش مثبت دربرداشت که خوانندگان عطش خواندن ادامه آن را داشتند. وقتی یک نویسنده رقیب، سعی کرد قسمت دومی برای دون‌کیشوت جعل کند، سروانتس در پاسخ، قسمت دوم واقعی را منتشر کرد. قسمت دوم که حال دیگر با قسمت اول، به صورت متن کامل منتشر می‌شد. داستان از جایی که قسمت اول تمام ‌شد ادامه پیدا می کند، در حال که اکنون دن‌کیشوت و سانچو قهرمانان مردم شده‌اند. درست مانند دنیای واقعی، سروانتس موفقیت رمانش را از زبان شخصیت‌هایش نیز بیان کرده. این شبهِ آگاهیِ غیر قراردادی، پیچیدگی فلسفی‌ای را پدید آورده، چنان که شوالیه و ملازمش، در قسمت دوم مرتباً در معنای داستانشان تعمق می‌کنند. متاسفانه، سروانتس حق انتشار کتاب را خیلی ارزان فروخت. او وقتی از دنیا رفت تنها شهرت داشت ولی ثروتی نسیبش نشد. اما رساله‌اش توانست نیروی خلاقیت و فردگرایی، هنر، ادبیات، فرهنگ عامه، و حتی انقلاب‌های سیاسی را تحت تاثیر قرار دهد. دون‌کیشوت می خواهد بگوید تخیل ما، به اعمالمان آگاهی بسیار می‌دهد و ما را قادر می سازد که تغییر کنیم و در واقع، از ما انسان می‌سازد.