Marquez's latest wishes

 

گابریل گارسیا مارکز نویسنده سورئالیسم کلمبیائی که  نویسنده کتاب معروف صد سال تنهایی است، در سال ۲۰۱۴ در سن ۸۷ سالگی در گذشت. این مطلب را مارکز در آخرین سالهای حیاتش نوشته.

« اگر فرصتی ولو کوتاه برای زنده ماندن به من داده می شد از این فرصت به بهترین وجه ممکن استفاده می‌کردم.

به احتمال زیاد تمام افکارم را به زبان نمی‌راندم، اما یقیناً هرچه را می‌گفتم فکر شده بود.

به هر چیزی نه به دلیل قیمت آن، بلکه به دلیل ارزشی که در زندگیم داشت بها می‌دادم.

کمتر می‌خوابیدم، زیرا در ازای هر دقیقه که چشم می‌بندیم، شصت ثانیه نور از دست می‌دهیم.

راه را از‌‌ همان جایی ادامه می‌دادم که سایرین متوقف شده بودند و زمانی از بستر بر می‌خواستم که سایرین هنوز در خوابند. در این فرصت کوتاه که به من ‌بخشیده شده بود، ‌ساده‌تر لباس می‌پوشیدم، در آفتاب غوطه می‌خوردم و جسم و روحم را در برابرآفتاب عریان می‌کردم.

به همه ثابت می‌کردم که به دلیل پیر شدن نیست که دیگر عاشق نمی‌شوند، بلکه زمانی پیر می‌شوند که دیگر عاشق نشوند.

به بچه‌ها بال می‌دادم، اما آن‌ها را تنها می‌گذاشتم تا خود پرواز را فرا گیرند.

به سالمندان می‌آموختم با سالمند شدن نیست که مرگ فرا می‌رسد، مرگ با غفلت از زمان حال فرا می رسد.

چیز‌های زیادی از شما [خوانندگانم] یاد گرفته‌ام…

یاد گرفته‌ام همه می‌خواهند بر فراز قله کوه زندگی کنند و فراموش کرده‌اند مهم صعود از کوه است.

یاد گرفته‌ام وقتی نوزادی انگشت شصت پدر را در مشت می‌فشارد، او را تا ابد اسیر عشق خود می‌کند.

یاد گرفته‌ام انسان فقط زمانی حق دارد از بالا به پایین بنگرد که بخواهد یاری کند تا افتاده‌ای را از جا بلند کند. چه چیز‌ها که از شما یاد نگرفته‌ام… .

احساساتتان را همواره بیان کنید و افکارتان را اجرا.

اگر می‌دانستم امروز آخرین روزی است که تو را می‌بینم، چنان محکم در آغوش می‌فشردمت تا از روح تو محافظت کنم.

اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی.

همیشه فردایی نیست تا فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما بدهد.

کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش.

به خودت این فرصت را بده تا بگویی: «مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می‌کنم»، «ممنونم». از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن.

هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن. به دوستان و همه آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد بود.