در درون همه ما دو صدا وجود دارد. یکی صدایی است که می خواهد ما را به حرکت درآورد و از ما می خواهد توسعه و رشد پیدا کنیم و صدای دیگری که می خواهد ما را متوقف کند، صدایی که ما را به تنبلی تشویق می کند، صدایی که باعث می شود پتانسیل ما نابود شود. همواره این دو صدا در درون ما مجادله می کنند و همیشه صدایی پیروز می شود که وجود ما به آن تمایل بیشتری دارد. صدائی که مرتباً تغذیه اش می کنیم، بزرگش می کنیم و اجازه می دهیم بر ما غلبه کند.
تنبلی افراد یک جامعه، بیشر اوقات از «تنبلی اجتماعی» تغذیه می کند. تنبلی اجتماعی را در عدم تمایل جدی به درس خواندن در مدارس و دانشگاهها، در کم کار کارمندان و کارگران، در میزان بالای تماشای تلویزیون به جای مطالعه و کتابخوانی، در تمایل زیاد به استخدام در دستگاه های اداری و عدم تمایل برای کسب تخصص و مهارت و کارآفرینی و مشاغل سخت، در استقبال از تعطیلی فراوان سالانه و در موارد فراوان دیگری می توان دید. تنبلی اجتماعی می تواند به تک تک افراد یک جامعه سرایت کند و تبدیل به تنبلی های فردی شود.
از نظر روانشناسی، اهمال کاری یا تنبلی یعنی به آینده محول کردن کاری که تصمیم به اجرای آن گرفته ایم. عقب انداختن کارها بلایی است که برای ما هزینه های زیادی دارد. یک فرد تنبل، علیرغم برخورداری از توانایی کافی جهت فعالیت و تلاش، از کارهایی که لازم است انجام بدهد می گریزد و سعی می کند مرتباً آنها را به تعویق بیندازد. موکول کردن کارها به آینده نه تنها موجب از بین رفتن راندمان ، بلکه باعث پشیمانی و تأسف و کاهش اعتماد به نفس خواهد شد. پیامدهای تاخیر در کار، برای خود شخص نیز رنج آور است و علاوه بر زیان های پیش بینی شده و نشده، احساسی که از این تاخیر در فرد ایجاد می شود، شرمساری و بیزاری از خویشتن خویش است. تنبلی رفتاری نامطلوب و نکوهیده است که بتدریج در وجود انسان به شکل عادت در می آید. از این رو روان شناسان علاقه مندند تا بدانند چه در ذهن ما می گذرد که باعث می شود انجام دادن آنچه که برای آن برنامه ریزی کرده ایم را به تاخیر بیندازیم. آیا رابطه ای بین طرز تفکر ما در مورد کار و تمایل به عقب انداختن آن وجود دارد؟ چه عاملی باعث می شود به جای اینکه به سرعت به سراغ کارها برویم، بخواهیم آنها را بعداً انجام دهیم؟
ما عادت داریم برای خطاهای خود ازجمله تاخیر در کارها، به عذر و بهانه و منطقی جلوه دادن آن رو آوریم، در نتیجه با این کار، به تجدید و تقویت خطاها کمک می کنیم. وقتی برای به تعویق انداختن کارهای خود عذر و بهانه میآوریم، درحقیقت آن را موجه جلوه می دهیم و عواقبش را از یاد می بریم. وجود نشانه های افسردگی، خستگی، سردردهای شدید، بی خوابی، فشارخون و زخم معده در افرد تنبل، گواه بر آن است که فرد می خواهد خود را از رنج اهمال کاری های خود نجات دهد ولی چون ناموفق است، خواست های سرکوب شده اش کم کم تبدیل به درد و رنج جسمانی می شود. یک فرد تنبل اغلب به دلایل مختلف موفق نمی شود کارخود را به موقع انجام دهد، در نتیجه احساس شرمندگی می کند و معمولاً به خود می گوید : “من آدم بدی هستم، چون کارم را به موقع انجام نداده ام”.
تنبلی را به سه دسته می توان تقسیم کرد. اولین نوع تنبلی، براساس تمایل به «راحتطلبی و اجتناب از زحمت و دردسر» است. ما میخواهیم طبق قانون حداقل رنج، بیشتر استراحت کنیم و کم تر کار کنیم. این کم فعالیتی رفته رفته تبدیل به عادت میشود و تنبل میشویم. مثلاً وقتی باران میبارد، یک مسیر کوتاه را با ماشین میرویم تا خیس نشویم. به محض اینکه کمی گرممان شد، کولر را روشن میکنیم و اگر کمی سرد شود، سیستم گرم کننده را راه می اندازیم. با چنین رفتارهایی ما نمیتوانیم با تار و پود زندگی واقعی مانوس شویم و حقیقت آن را درک کنیم. راحتطلبی باعث میشود ما قدر مناظر و زیبایی های اطرافمان را کمتر بدانیم و همیشه از زندگی ناراضی باشیم. این نوع تنبلی ما را پرخاشگر بار میآورد و هنگام رویارویی با یک دردسر، به سرعت عصبانی میشویم.
دومین نوع تنبلی، از حس« نا امیدی» سرچشمه می گیرد. جلوی تلویزیون مینشینیم، میخوریم و میآشامیم. بدون فکر برنامههای تلویزیون را یکی پس از دیگری میبینیم و تقریباً فلج می شویم. حتی اگر به خودمان زحمت دهیم و پنجره اطاق را باز کنیم این کار را با حس کسلی و نا امیدانه انجام میدهیم. شاید اگر ژست زرنگی به خود بگیریم، باز هم آن حس نا امیدی در درونمان وجود دارد و به ما میگوید «من بد هستم. هیچ نور امیدی در زندگی من وجود ندارد».
«خشم» مشخصه سومین نوع تنبلی است. افرادی هستند که فکر می کنند دنیا چیزی را که سزاوارش هستند به آنها نداده، در نتیجه به خود می گویند، چرا خودم را به زحمت بیندازم؟ بهتر است بیشتر وقتم را به تفریح و خوشی بگذرانم. اگر کسی ایراد گرفت با او دعوا میکنم، یا به تختخواب میروم و پتو را روی سرم میکشم. بسیاری از تنبلی ها، نتیجه خشم از برآورده نشدن توقعات است. مثلاً شاگردی که از دریافت نمره های پائین و مردود شدن واهمه دارد، دچار خشم از خود می شود. این خشم او را به طرف تنبلی سوق می دهد و از زیر بار مطالعه دروس شانه خالی می کند و با هزار بهانه تراشی انجام تکالیف درسی خود را عقب می اندازد. این فرد به جای اینکه از دست خود عصبانی باشد و خود را مقصر بداند، همه تقصیرها را به گردن دیگران می اندازد. مثلاً معلمش را مقصر می داند که تکلیف مشکل برای او تعیین کرده، همکلاسی اش را مقصر می داند که به او در درس خواندن کمک نکرده، والدینش را مقصر می داند که برای او کتاب کمک درسی و معلم کمکی نگرفته اند. در نتیجه نسبت به معلمان و والدین و هم کلاسی خود احساس ناخوشنودی می کند. این نارضایتی عاملی است که فرد تنبل را از فعالیت بعدی باز دارد و او دیگرحاضر نخواهید بود کارها را ادامه بدهد. این شرایط کم کم به صورت عادت در فرد تنبل نهادینه می شود.
شما در هر کاری که شروع می کنید، باید از پیش خود را برای مواجه شدن با برخی مشکلات آماده کنید. اگر میزان توقع شما بیش از حد توانائی شما باشد، کارها برای شما کسل کننده خواهد شد. اشتغال به انواع کارها و سرگرمی های مفید و فعالیت های بدنی، شما را از اندیشدن به افکار مزاحم تنبلی نجات خواهد داد. به خود تلقین کنید که می توانید کارها را به شکل دلخواه انجام دهید. خود این فکر به شما نیرو می دهد در جهت مقصود پیش بروید.
یک دیدگاه بنویسید